کد مطلب:162521 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:140

رفعت سمنانی
محمد صادق سمنانی متخلص به رفعت، از شاعران دور مشروطیت است كه با عارف قزوینی ارتباط نزدیكی داشته. او به زبان عربی مسلط و در علوم هیأت و جفر و رمل و فلسفه و حكمت نیز وارد بوده است. جوانی خود را در سمنان گذرانده و سپس به سفر حج رفته و بقیه ی عمر خود را در سلك درویشان و بسیار بی تكلف زیسته است. او تا آخر عمر مجرد باقی ماند و سالهای آخر عمر را در تهران به سر برد. رفعت به سال 1350 ه.ق. (1310 ش.) وفات یافته است. [1] .



ای شاه شاهدان جهان، ماه مه رخان

ای زینت جمال تو را زیور آفتاب



نی مادر تو خاك نشین است از غمت

اندر فلك نشسته به خاكستر آفتاب



اذن جهان خواستی آن دم كه از حسین

مه تیره فام آمد و شد اصغر آفتاب



از بحر غیب شاه شهیدان سوی شهود

برگشت و دید آمدش اندر بر آفتاب



در برگرفت و بوسه زدت بر رخ چو ماه

گفتی چو ماه آمد دو پیكر آفتاب



رخصت چو یافتی ز پدر تاختی برون

شه وار ماه مات شد و مضطر آفتاب



از حلقه های زلف، زره ساختی به بر

شد آسمان فرق تو را مغفر آفتاب



از سوز آه لیلا چون خواستی سنان

بارید از آسمان به زمین اخگر آفتاب



ناوك ز مژه ساختی، از ابروان كمان

از صولتت گریخت سوی خاور آفتاب



بستی چو ذوالفقار، علی وار بر كمر

بهر عدویت آمد چون خنجر آفتاب



بر پشت زین نشستی و آواز آفرین

بشنید ز آسمان و زمین بی مر آفتاب



مه «ان یكاد» [2] خواند ز بهر گزند خصم

زد آب در ره تو به چشم تر آفتاب






ای ماه برج احمد و مهر دل بتول

ای روشنت ز نور رخ حیدر آفتاب



گر از مصیبت تو زنم حلقه را به در

ترسم زند ز چرخ و فلك بر در آفتاب



آری غم تو آتشی افروخت بر فلك

سوزد همیشه با دل غم پرور آفتاب



شه ز بحر غیب آمد در شهود

دید اكبر گشته لاهوتی وجود



چهره از انوار عشق افروخته

ماسوار را ز آتش دل سوخته



شاه دین از عزم او بارید خون

دامنش شد ز اشك خونین لاله گون



گفت ای شمع شبستان حرم

یك جهان جان را میفكن در الم





[1] خلاصه از مقدمه ي ديوان محمد صادق رفعت سمناني با مقدمه ي استاد ذبيح الله صفا، به كوشش نصرت الله نوحيان، كتابفروشي زوار، 1339 ش.

[2] قلم /51.